نوشته هاى روزانه

ندارد
۰۷آبان

منتو-اپیزد اول

يكشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۱، ۰۱:۱۴ ق.ظ

منتو در یک شهر کوچک زندگی می کرد. شش سال پیش طی یک پدیده متافیزیکی همه علوم بشریت در آینده به او منتقل شد. او بعد از درک این توانایی تصمیم گرفت که علوم خود را بدون اینکه بقیه به توانایی او پی ببرند در اختیار بشریت قرار دهد. به این خاطر وارد دانشگاه شد و بعد از شش سال توانست در دانشگاه اورشم استاد شود.

سکانس اول
 -  اونجور که من میدونم تو یکی از بهترین دانشجویان اینجا هستی. نمرات خوبی در کارنامت داری و کار تحقیقاتی هم انجام دادی یه مقداری. به این خاطر من ازت خواستم که پیش من بیای تا با هم بیشتر حرف بزنیم.
 - بله استاد، ممنون.
 - خب، تو استادت مشخص شده هنوز؟
 - نه هنوز، اما دنبال یه استاد می گردم که به فیلدم مربوط باشه؟
 - در چه زمینه ای کار می کنی؟
 - من خودم به کربن نانو تیوپ ها علاقه دارم، تا حالا دو تا مقاله هم تو دوره فوق در این رابطه دادم. الانم دنبال روشهای جدید برای ساختشون هستم. اما تا به حال کسی پیدا نکردم که اینجا رو این زمینه کار کنه.
 - خب، خیلی خوبی. من تو این زمینه کار کردم و فکر کنم بتونیم با هم کار کنیم.
 - جدی استاد؟ این خیلی فرصت خوبی برای من است.
 - بله، این موضوع یکی از موضوعات داغ هست و خیلی هم می تونه کاربردی باشه. فقط اینکه روش کار من یه مقداری با استادای دیگه که تا حالا دیدی شاید فرق داشته باشه. من روی یه موضوع که شاید بقیه مدت زیادی روش کار می کنن، مدت کمی اما به صورت خیلی فشرده کار می کنم. اینطوری هم وقتمون کمتر تلف میشه و می تونیم بریم دنبال موضوعات بعدی و هم اینکه چون خیلی فشرده کار می کنیم عمیق تر میشیم. اصلا لازم نیست دو سال روی یک موضوع وقت بذاریم، من ترجیج میدم که یک هفته با هم توی آزمایشگاه شبانه روزی کار کنیم و بقیه وقتمون رو روی چیزهای دیگه بذاریم! من هم خودم خیلی درگیر مسئله میشم و می تونم خیلی کمکت کنم. اینطوری بود که من تونستم شش ساله استاد دانشگاه بشم. نظرت چیه؟
 - نمی دونم استاد، فکر کنم شما خیلی رویایی فکر می کنید. مگه امکان داره که مثلا توی یک هفته بتونیم کربن نانو تیوپ بسازیم؟
 - م م م... . اگر بدونیم باید چیکار کنیم چرا که نه! فقط باید یه سری آزمایش انجام بدیم که به بقیه هم ثابت کنیم که روشمون کار می کنه تا همه بتونم مثل ما این کار رو بکنن، به همین راحتی.
  - [با تعجب] مگه ما می دونیم که باید چکار کنیم؟
  - تو همه کارات رو تعطیل کن و هفته دیگه شبانه روزی بیا اینجا. غذا هم من می گم برامون بیارن. جای خواب هم اینجا هست. پیدا می کنیم با هم!
  - م م م... باشه استاد، حتما شما چیزی می دونید که اینطوری می گید. من کارهای هفته دیگم رو تعطیل می کنم، از دوشنبه میام.
  - بسیار خب. می بینمت. خداحافظ.
  - ممنون. روزتون بخیر.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۰۸/۰۷
آقاى الف

نظرات  (۱)

ایول٫ خیلی خوف بود استاد.
فقط یه سوال٫ مگه کرم داشته آخه؟!‌ :دی
از علمش استفاده می کرده٫ یه دستگاه می ساخته که تموم اطلاعات مغز انسان رو ذخیره کنه٫ بعد کل مغزش رو ذخیره می کرده و با اطلاعاتش می ریخته روی مغز یه انسان دیگه و یا اینترنت و اینا٫ بعد خودش دیگه می رفته از زندگی لذت می برده٫‌ می نشسته کنار دریاچه ی آروم ٬ ماهی گیری می کرده٫ به آفرینش فکر می کرده٫ با خودش بحث فلسفی می کرده٫ بعد طبق دانسته هاش به تناقض می رسیده و دوباره سعی می کرده با بقیه ی دانسته هاش خودش رو توجیه کنه که این تناقض نیست و بعد دوباره به تناقض می رسیده و بعد دوباره ... (مثل من مثلا!‌ :پی+دی :))) )
فک کنم گند زدم تو بقیه ی داستان قشنگ :اس
ببخشید داداشییی٫ :عرق شرم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی