من از کمیت مراقبت می کنم، تو از کیفیت مراقبت کن ...
من از کمیت مراقبت می کنم، تو از کیفیت مراقبت کن ...
صدای تیک تاک ساعت،
بخار آب دودکش ساختمان روبه رو که توی سردی هوا محو میشه،
ماشین هایی که سر چهارراه همشون بعد از یه ایست کوتاه راه می افتند،
آنتن مخابراتی بلندی که از پنجره تمام قد معلومه،
نیمکت های خالی و سفید،
صدای آلارم گوشی که میگه هی فلانی، قراره نیم ساعت بعد کاری بکنی،
و خدایی که در این نزدیکیست.
یه شب مهتاب
ماه میآد تو خواب
منو میبره
کوچه به کوچه
باغ انگوری
باغ آلوچه،
دره به دره
صحرا به صحرا،
اون جا که شبا
پشت بیشهها
یه پری میآد
ترسون و لرزون
پاشو میذاره
تو آب چشمه
شونه میکنه
موی پریشون
...
«انی لا احب الافلین»
- اینا که غروب می کنن رو دوست ندارم.
به جای اینا یه چیزی رو دوست داشته باش که غروب نکند. این شادی ها و عشرت و لذتهایی که میبری، اینا غروب می کنن. به یک لذتی باید برسی که غروب نکند و اون عندالله است. آن که نزد شماست فانی می شود و آن که نزد خداست باقی ست.
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
پ.ن: خدا را حاضر بدونید، بعد هر لذتی که خواستید ببرید، اشکالی نداره.
- شیخ چه می نویسی؟
- حکایت می نویسم.
- حکایت نویس مباش، چنان باش که از تو حکایت کنند.